تاریخچه تاسیس آل سعود_11
ک: نیرنگ وهابیها
وقتی که عبدالعزیز وارد مکه شد، به دیدار لشکریان رفت. از سویی نیز جلسهای با علما برپا کرد و آنها را مجبور نمود تا نیروهای وهابی را که از دست پروردههای ابن عبدالوهاب بودند، به رسمیّت بشناسند. وی در زمان جنگ با ملک علی میگفت: همانا من به حجاز آمدم تا شما مردم را از دست اشراف نجات دهم. در هر حال نیامدهام تا حکومتی برپا کنم و مال و اموالی به دست بیاورم. من تابع رأی عموم مسلمین هستم.
البته این سخنِ عبدالعزیز حیلهای بود که معمولاً حاکمان ظالم از این روش برای نیرنگ به مسلمین استفاده میکنند؛ به طوری که وقتی اسراییل «خذلهم الله تعالی» در سال 1967م. اراضی فلسطین را اشغال نمود، رهبرانش همین سخنان را بر زبان جاری مینمودند.
ل: محو آثار بقیع؛ ابن عبدالعزیز پس از استقرار حکومتش، شروع به تخریب آثار اسلامی در مکه و جدّه و مدینه نمود؛ به طوری که در مکه، گنبد عبدالمطلب و ابیطالب و امالمؤمنین خدیجه و نیز محل تولد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و فاطمه زهرا را ویران نمود و وقتی وارد شهر جدّه گردید، گنبدی که بر روی قبر حوّاقرار داشت، خراب کرد. او حتّی در تمام شهرهای حجاز که بر روی قبرها بناهای گنبدی شکل داشت، همین اعمال را انجام داد. و در زمانی که مدینه را محاصره نمود، مسجد حمزه را با خاک یکسان کرد.
علی الوردی میگوید:
«بقیع مقبرة اهالی مدینه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و بعد از آن حضرت بوده است که در آن عباس و خلیفه عثمان و زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله) و جمع کثیری از صحابه و تابعین به خاک آرمیده بودهاند و نیز چهار تن از امامان معصوم (امام حسن، امام سجاد، امام باقر و امام صادق) دفن گردیدهاند و شیعیان بر روی این قبور مبارک، ضریح باشکوهی که با ضرایح معروف در عراق و ایران شباهت داشت، ساختند. تمام این قبور، تا چهار ماه اوّل که عبدالعزیز بر جزیرةالعرب مسلط شد، آباد بودند و از آنجا که ابن سعود ادامه کار خود را همراهی وهابیون میدید و بدون آنان نمیتوانست مشروعیّت خود را حفظ کند، به ناچار در ماه رمضان 1342 بزرگ علمای نجد را که عبداللهبن بُلیهد بود، به مدینه فرستاد تا زمینه انهدام قبور مدینه را فراهم نماید. وی وقتی به مدینه رسید، تمام علما را جمع کرد و سؤالِ از پیش طراحی شده را بر علمای مدینه عرضه داشت و گفت: علمای مدینة منوّره دربارة ساختن بنا بر قبور و مسجد قرار دادن آن چه میگویند؟ آیا جایز است یا نه؟ اگر جایز نیست و به شدّت در اسلام ممنوع است، آیا تخریب و ویران کردن و جلوگیری از گزاردن نماز در کنار آن لازم و واجب است یا نه؟ و اگر در زمین وقفی مانند بقیع که با قبه و ساختمان بر روی قبور مانع از استفاده از قسمتهایی شده است که روی آن قرار گرفته، آیا این کار غصب قسمتی از وقف نیست که هر چه زودتر باید رفع گردد تا ظلم از بین برود؟ و آن چه را که جهّال درکنار این ضرایح انجام دهند، از قبیل مسح ضرایح و خواندن صاحبان قبور به همراه خداوند و تقرب جستن با نذر و ذبح و نیز روشن کردن چراغ بر روی قبور، آیا جایز است یا نیست؟ و نیز آنچه را که مردم در کنار خانة پیامبر (صلی الله علیه وآله) انجام میدهند، مثل: دعا و گریه و طواف دور خانه پیامبر و بوسیدن و مسح نمودن و آن چه که در مسجد انجام میدهند از قبیل: ترحیم و تذکیر بین اذان و اقامه و اعمالی که قبل از فجر در روز جمعه به جا میآورند، آیا مشروع هست یا نیست؟ و...
علمای مدینه جوابی را که خوشایند ابنسعود بود، عرضه کردند. به دنبال فتاوای علمای مدینه، قبور شهر مدینه، به خصوص بقیع ویران گردید. این حادثة اسفبار، در جهان اسلام، مخصوصاً در بلاد شیعهنشین با اعتراض عمومی روبه رو شد. علما درسهای خود را تعطیل کرده، بازاریها مغازههایخود را بستند و اجتماعات عظیمی تشکیل شد و به سوگ نشستند. و تلگرافهایی به سران و علمای جهان اسلام مخابره و اعمال آل سعود را محکوم نمودند.
علی الوردی میگوید: روزنامههای عراق مقالاتی را در محکوم کردن اعمال ابن سعود، منتشر نمودند.
روزنامه العراق در سر مقالة خود نوشت: کار تمام شد و ابن بُلیهد با فتوای خود، بزرگترین خدمت را در حق ابن سعود نمود. و فتوای صادره از او همانند تیری است که جگر عالم اسلام را هدف قرار داد و آن را به شدت دردناک نمود. در این روزنامه مقالهای به قلم اسماعیل آل یاسین از کاظمین، منتشر گردید که نوشته بود:
ای مسلمین، این چه خفقانی است که در آن گرفتار شدهاید. این چه سُستی است که شما را وادار به سکوت نموده و در مقابل قضایای زشت و زنندهای که آن یاغی در بلاد اسلامی انجام میدهد و دل هر مسلمانی را به درد میآورد، عکسالعمل نشان نمیدهید.
محمّد گیلانی نقیب اشراف بغداد، بعد از انتقاد از عملکرد وهابیون نسبت به تخریب قبور میگوید:
ساختن بنای گنبدی شکل بر روی قبور، مخالفت با سنّت نبوی نیست؛ چون پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، در حجره عایشه دفن گردید. این حجره دارای دیوارها و نیز سقفی شبیه گنبد است. و در ادامه گفت:
بوسیدن ضریحها، از باب بوسیدن شخصی است که محبوب است و هیچ گونه منعی از آن در اسلام نرسیده است.
سیّد صدر الدین صدر میگوید: قسم به جانم، یقیناً هول و هراسناکی فاجعه بقیع، گرد پیری بر سر طفل شیرخوار مینشاند و این فجایع ابتدای مصیبت است که آرام گرفتن نسبت به آن درست نیست. آیا مسلمانان نباید برای رضای خداوند، حقوق باقی مانده انسانهای هادی و شفیع را رعایت کنند؟
گفتنی است که جریان بقیع و تخریب آن توسط وهابیون در شوّال سال 1343ق. اتفاق افتاد(لمحات اجتماعیه، ص305)
م: نزاع بین عبدالعزیز و یاران او؛ بعد از آن که عبدالعزیز با تأیید دولت بریتانیا، حکومت را در دست گرفت و شریف حسین و فرزندش را از حجاز تبعید نمود و حکومت نجد و حجاز را در اختیار گرفت، بین او و یارانش ـ که تاریخ نام آنها راگروه الاخوان ثبت کرده ـ برخورد جدّی رخ داد و آن، مسألة تفسیر فلسفه وهابیّت بود. عبدالعزیز با کفّار (دولت بریتانیا) روابط دوستانه داشت و نیز در مسائل دینی اهل تساهل بود و... القابی از قبیل: السلطان، الملک،... برای خود در نظر میگرفت که مورد نکوهش بعضی از یارانش میشد و نیز سبیل خود را بلند میکرد، سربندی به سر میبست.
فرزند خود را برای دیدار از مصر و نیز معالجه به آن دیار فرستاد؛ چرا که بلاد مصر از نظر الاخوان، بلاد کفار شمرده میشد و همچنین فرزند دیگرش فیصل را برای دیدار از کشورهای اروپایی به فرنگ فرستاد، برای جنگ، از ماشینها و تجهیزات مخابراتی که از ساختههای اروپاییها بود، استفاده میکرد. همه اینها بدعتهایی بود که الاخوان او را بدان متهم میکردند. الاخوان معتقد بود که عبدالعزیز باید به دولتهای همسایه مثل عراق و اردن حمله برد و کشورهایشان را جهت انتشار آیین وهابیت اشغال کند.
صاحب کتاب تاریخ نجد میگوید: الاخوان عبدالعزیز را مشکل دیگری برای خود میدیدند؛ از این رو علیه او طغیان کرده، مردم را نیز مجبور به شورش میکردند. الاخوان به راحتی با کسانی که از آنها تبعیّت نمیکردند، جنگیده، آنها را تکفیر کرده، مال و اموالشان را به یغما میبردند و به بادیهنشینهایی که یاریشان نمیکردند، میگفتند: تو ای بادیهنشین، مشرک هستی و خون و مالت هدر میباشد. از اعمال و جنایاتشان چنان ترسی در دل مردم پدید آمده بود که مردم احساس امنیّت نمیکردند.
صاحب تاریخ المملکة العربیّة السعودیّه مینویسد: الاخوان مخالف علم و تکنولوژی بودند و هرگونه صنعت جدید را شرک و کفر قلمداد میکردند؛ مثلاً در مورد تلفن، تلگراف، ماشین، ساعت و آهن ربا میگفتند: اینها سحری هست که شیطان انجام میدهد، از به کارگیری این وسایل و انتشار آن جلوگیری کرده، بدین ترتیب مانع پیشرفت و تمدن میشدند و کشور را عقب نگه میداشتند.