خدا در عرفان یهود.
از جمله مباحث مبنایی در باب عرفانها، برداشت آنها از مبدأ هستی است و به دنبال آن، بحث از نسبتی است که آدمیان با این مبدأ پیدا میکنند.
درعرفان یهود، هدف عارف «دِوِقوت» یا پیوستگی با خداوند است؛ لذا از وحدت با او سخن میگویند؛ اما این خدا، خدایی که در کتاب مقدس، "یهُوَه" نامیده میشود نیست؛ عارف یهودی خدایی را باور دارد که نمی توان هیچ شناختی از او داشت. «انسُوف» خدای عارف یهودی نه ارتباطگیرنده است نه ارتباطدهنده؛ یعنی نه دریافت میکند و نه ارسالکننده است؛ چراکه از یکسو هیچ دستی به آستانش نمیرسد و هیچ دعایی به سمت او بالا نمیرود؛ از سوی دیگر، مصدر وحی هم نیست و به مخلوقاتش کاری نداشته و از آنها بیگانه است. و بالاتر این که این خدا نیازمند عبادت عارفِ یهودی است و حتی طبق عقاید کابالایی هدف عارف از عبادت و دعا، کمک به خداست تا انوار خدایی خویشتن را که در روز نخستِ آفرینش از او جدا و پراکنده شدهاند بازیابی کند.
به این دلیل تعریف خدا، صفات و ویژگیهای او، انفعال و نیازمندیاش به مخلوقات، در عرفان یهود میتواند به عنوان مبحث زیربنایی مورد کاوش قرار گیرد.